زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 11 روز سن داره

شاهزاده قلبم

به وبلاگ ما خوش آمدید

اتمام کلاس پنجم

با سلام و یک خدا قوت عالی به عزیزانم  امسال با سال های قبل متفاوت بود چون از ابتدای سال تحصیلی با پیشنهاد همکارام سعی کردم که شماها بیشتر در درس خواندن مستقل باشید . روزهای اول سال خیلی نگران بودید که نتوانید بدون من درس بخوانید حتی امیرعلی می گفت مامان یعنی ریاضی هم با ما کار نمی کنی؟ ولی دورا دور حواسم کاملا به شماها بود که چقد سعی می کردید در درسهایتان موفق باشید و این برای من مهم تر از نمره آوردن بود خیلی بهتون افتخار می کنم که یک سال تحصیلی را توانستید با تلاش خودتون موفق شوید عزیزانم امسال هم تمام شد و یک پله دیگر بالاتر رفتید . منو پدرتون خیلی به آرامش رسیدیم و تازه داریم نفس می کشیم بزرگ شدید و در کارها خیلی وابسته ما نی...
7 خرداد 1402

تمام شدن امتحانات چهارم

سلام عزیزان دلم  تبریک و هزاران تبریک به تلاش و پشتکار شما عزیزانم ، بلاخره کلاس چهارم هم با تمام خوبی و بدی هایش تموم شد امتحانات تموم شد یکماه درگیر امتحانات بودیم من که به خودم یک خدا قوت عالی می گم و به احترام خودم می ایستم چون با تلاش های خودم و شما توانستیم یک پله موفقیت دیگر را بگذرانیم و از همسر عزیزم خیلی تشکر می کنم که تمام غر و لندهای من رو تحمل کرد خیلی دوستون داریم خیلی 
7 خرداد 1401

گشتن سه نفره

سلام به شاهزاده های قلبم  روز پنج شنبه 5/12/1400 برای اولین بار ، به تنهایی همراه شماها برای خرید عید به مجتمع خلیج فارس رفتیم بابایی سرکار بود نتونست همراه ما بیاد . چون من خیلی استرس داشتم نمی دونستم از پس شماها برای کنترل کردن بر میام یا نه ؟ همش بیاد بچگیاتون بودم که وقتی منو بابایی با شماها بیرون می رفتیم خیلی اذیت می شدیم ولی به کل فراموش کردم که ماشاءالله بزرگ شدید ، خیلی خیلی خوش گذشت اون روز بهترین خاطره برای ما سه نفر شد . لباس عیدتون رو خریدم بعد با هم رفتیم ناهار خوردیم بعدش دوباره کلی گشتیم بعدش یک عصرونه خوردیم بعدش دوباره تو پاساژ کلی گشتیم که یهو گفتید مامان بریم شهر بازی ، کلی هم بازی کردید حسابی به همه ما خوش گ...
15 اسفند 1400

فوت دایی شهرام مهربون و پسرعمه عزیزتون علی

سلام ، سلامی که اینبار با اندوه و غم است چندین بار خواستم که بنویسم اما انگشتانم توان تایپ کردن را نداشت و نمی خواست که برگرده به دوران گذشته و مرور کنه خاطرات تلخی که تلخی اون هنوز که هنوزه باما هست  از درگذشت دایی شهرام عزیز و پسرعمه مهربونتون علی بگم درعرض چند ماه ، هر دوشون مهربون بودند خیلی شماها را دوست داشتن بمیرم امیرعلی خیلی داغون شد همش گریه می کرد و می گفت خدایا تو که دایی احمد ازمون گرفتی چرا دیگه علی و دایی شهرامو ازمون گرفتی ولی اینو بدونید از بس که این دو نفر مهربون بودند یادشون در قلب ما هست و همیشه برای ما زنده هستند  خیلی دوستون دارم خیلی 
12 ارديبهشت 1400

کلاس سوم

سلام به گلهای قشنگم  امروز اول مهرماه هست و طبق سالهای قبل شروع مدرسه ، ولی ایندفعه بخاطر کرونا مدرسه از 15 شهریورماه 1399 شروع شد که باز هم به صورت مجازی می باشد عزیزانم امسال وارد کلاس سوم شدید و یک پله دیگر به بالا رفتید این روزها درگیر درس و مشق هستید سعی می کنم که خیلی به شماها فشار نیارم چون روحیه با نشاط شما ارزشش از همه چی دنیا برام بالاتره امسال با هم سعی می کنیم که یک خاطره خوبی از کلاس سوم را داشته باشیم چون در اصل معلم شما عزیزانم خودم هستم و  امسال با سالهای دیگر متفاوت خواهیم بود از خداوند بزرگ برایتان بهترین ارزوها را دارم دوستون دارم عشقهای مامانی
1 مهر 1399

سفر به یاد ماندنی

سلام به عزیزانم  ما از اول شهریورماه به مسافرت شمال رفتیم خیلی خوش گذشت یک خانواده چهارنفره در کنار هم ، مزه زندگی رو هر چهارنفر در کنار هم چشیدیم از شیراز که راه افتادیم دو روز در اصفهان موندیم و جاهای دیدنی اصفهان رو گشتیم بعدش قم ، تهران ، قزوین ، رشت ، آستارا ، گردنه حیران ، اردبیل و سرعین رفتیم خیلی خوش گذشت واقعا" زیبا بود مخصوصا" گردنه حیران ، سوار تله کابین و سورتمه شدیم خیلی خوب بود یک سفر رویایی در کنار هم ، همین جا من از طرف خودم و شما از بابایی خیلی تشکر می کنم که برای ما زحمت کشیدند دوست داریم بابایی 
20 شهريور 1399

اتمام کلاس دوم

سلام به دوقلوهای قشنگم  ببخشید که دیر به دیر به وبلاگ سر می زنم امسال کلاس دوم را به سلامتی پشت سر گذاشتید خیلی متفاوت تر نسبت به سال اول شده بودید خودتون مستقل تر شده بودید هم در درس و هم در نوشتن و این کمک بسیار بزرگی به من بود از اوایل دیماه ویروس جدیدی در کشور چین به وجود امد و خیلی هم کشته داد این ویروس خطرناک از اواسط بهمن ماه وارد ایران شد از اواسط اسفندماه کل مدارس در ایران تعطیل شد و فقط از طریق واتساپ معلم تدریس می کرد هیچ کس پاشو از در خونه بیرون نمیزاشت تا اواخر اردیبهشت ماه که امتحانات شما هم از طریق واتساپ انجام شد و تموم شد ولی همچنان ویروس کرونا نه تنها در ایران بلکه در کل جهان پخش شده و مرگ و میر زیادی هم داشت و هنوز...
12 خرداد 1399

رفتن به کلاس اول و اتمام یافتن ان

سلام به عزیزای دلم  چند روز مانده بود که اول مهر بیاد و شما وارد مرحله جدیدی از زندگیتون بشید منو بابایی همش دلهره داشتیم خیلی ذهنمون درگیر شماها بود اینکه بعد از تعطیلی مدرسه مجبور بودید وارد محل کار ما بشید و تا ساعت 4 بمونید تا ما تعطیل بشیم ، خستگی شماها ، و از همه مهمتر که خیلی فکرمو مشغول کرده بود درس خوندن شماها بود احساس می کردم کوه سنگینی روی شونه هام قرار گرفته ، نمی دونستم از پس این کار بر می یام یا نه ؟ هر وقت به این موضوعات فکر می کردم کم می اوردم ، و تنها چیزی که منو آروم می کرد یاد خدا بود که منو به چند سال پیش می برد که تنها خدا بود که توانایی بیشماری بهمون داد تا تونستیم شماها رو  بزرگ کنیم . و اینکه بعد از...
12 تير 1398

قدم نهادن در دبستان

سلام به عزیزانم  شرمنده هستم یک ماه بود که درگیر پیدا کردن رمز وبلاگم بودم فراموش کرده بودم خلاصه با کمک مدیریت محترم وبلاگ تونستم دوباره رمز عبورم پیدا کنم  بچه های عزیزم مهر 97 شما وارد دبستان شدید کلاس اول ، روز اول جشنی براتون برگزار کردن من همراه زهرا بودم و بابایی همراه امیرعلی ، خلاصه خیلی ذوقتون کردیم از زیر قران ردتون کردیم و با بهترین آرزوها ، این روزها حسابی مشغول یاد گرفتن هستید ، هر دو راضی هستید ، ولی امیرعلی ، روزهای اول خیلی اذیت شد تا تونست با هم کلاسیهاش ارتباط برقرار کنه نه اینکه بگم خجالت می کشید نه ، به خاطر اینکه بعضی از هم کلاسیهاش امیرعلی رو اذیت می کردن ولی امیرعلی با کمک ما تونست باهاشون کنار بیاد زه...
1 مهر 1397