گچ گرفتن پاي مامان
سلام به فرشته هاي خندونم در اين مدت نتونستم خاطرات شماها رو بنويسم به خاطر اينكه ماماني پاش تو گچه و حدود ده روزبود كه خونه نشين بودم حتما" مي پرسين چرا ؟ ظهر پنج شنبه مامان جون ( ماماني ) خونمون اومد و شماها با ذوق از مامان جون استقبال كردين بعد از دو سه ساعت نشستن مامان جون گفت كه مي تونه شماها رو همراه خودش ببره و شبم اونجا بمونيد منم به خاطر اينكه عروسي تو خونه بود و شماها اذيت نشيد قبول كردم بعد از رفتن شماها ، منو بابايي آماده شديم و تقريبا" ساعت 7 بود كه به طرف عروسي حركت كرديم بعد از اتمام عروسي كه ساعت 2 شب بود بابايي تصميم گرفت مثل تعطيلات آخر هر هفته ، براي واليبال به پارك بريم آخه چند هفته هست كه همه خانواده باباي...