جشن سبزه ها
سلام عزیزان دلم
دیروز آخرین جشن سبزه های شما در مهد کودک بود ساعت سه بعدازظهر در پارک آزادی سالن آزادی جشن برگزار شد .
بابا هم خیلی دلش می خواست در جشن حضور داشته باشه ولی به خاطر حسابرسی آخر سال ، مجبور بود تا پایان شب در دانشکده بماند و کارهایش را انجام دهد وقتی بابایی برای شما توضیح داد شماها به من گفتید مامان ، به بابا اصرار نکن چون گناه داره باید کاراشو انجام بده
الهی قربون فهمتون برم خلاصه ما با عزیز جون قرار گذاشتیم و عزیز جون هم زحمت کشیدن و با ذوق اومدن
در انجام مراحل جشن ، که شماها مشغول شعر خوندن روی سن بودید و عزیز جون قربون صدقتون می رفت بابایی هم اومد من که حسابی خوشحال شدم و شماها هم با دیدن بابایی خیلی خوشحال شدید و بابا رو بغل کردید بابا هم بهتون گفت فقط بخاطر شما نیم ساعت وقت گذاشتم که فقط بیام ببینم و برمخلاصه بچه ها حسابی خوش گذشت برنامه های شاد و قشنگی اجرا کردید از اعتماد به نفستون خوشم اومده بود از شما تشکر می کنم بعد از پایان جشن ، بخاطر اجرای قشنگی که انجام دادید دو سه تا بازی هم در پارک رفتید و بعد هم رفتیم فست فودی تا شام بخوریم وقتی سفارش پیتزا دادیم تا آماده شدن پیتزا ، شماها از خستگی خوابتون بردو همه اطرافیان نگاهتون می کردن و کلی می خندیدن الهی من قربونتون برم