ايستادن دو قلوها
كوچولوهاي گلم سلام
نمي دونم الان دارين چه كار مي كنين چون من سر كار هستم ما از يكشنبه شب خونه آقا جون اينا رفتيم چون خونشون بزرگه شماها خيلي بازي مي كنين سر و صدا مي كنين الهي قربون شيطونياتون برم تازگيا كه مي خواهين راه برين از بس كه سرتون به زمين خورده اعصابمون خرد شده هر چي جلوتونومي گيريم كه نخورين زمين باز كار خودتون رو انجام مي دين زهرا كه دو تا دندون بالاشم در اومده اما امير علي هنوز دندونش در نيومده ديشب دو تا تون در رو گرفته بودين ايستاده داشتين بازي مي كردين كه يك آن هر دوتا تون افتادين امير علي با سر افتاد و زهرا روش افتاد امير علي محتاط كه خيلي دردش گرفته بود با صداي بلند گريه كرد همه ريختن دورشون هر كارش مي كرديم اروم نمي شدي زهرا كه تو رو هم مي ديد گريه مي كرد خلاصه خاله سميرا بغلت كرد و برد خوابوندت اما امان از زهرا وروجك مگه مي خوابيد بعد از خوابوندن امير علي خاله سميرا زهرا رو بغل كرد و برد خوابوندش الهي من بميرم براتون خيلي دوستون دارم خيلي خيلي خيلي خيلي خيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييلي