گشتن سه نفره
سلام به شاهزاده های قلبم
روز پنج شنبه 5/12/1400 برای اولین بار ، به تنهایی همراه شماها برای خرید عید به مجتمع خلیج فارس رفتیم بابایی سرکار بود نتونست همراه ما بیاد . چون من خیلی استرس داشتم نمی دونستم از پس شماها برای کنترل کردن بر میام یا نه ؟ همش بیاد بچگیاتون بودم که وقتی منو بابایی با شماها بیرون می رفتیم خیلی اذیت می شدیم ولی به کل فراموش کردم که ماشاءالله بزرگ شدید ، خیلی خیلی خوش گذشت اون روز بهترین خاطره برای ما سه نفر شد . لباس عیدتون رو خریدم بعد با هم رفتیم ناهار خوردیم بعدش دوباره کلی گشتیم بعدش یک عصرونه خوردیم بعدش دوباره تو پاساژ کلی گشتیم که یهو گفتید مامان بریم شهر بازی ، کلی هم بازی کردید حسابی به همه ما خوش گذشت . همسر جون اومد دنبالمون و شماها حسابی با شوق و ذوق برای بابایی تعریف کردید خدایا شکرت که دوقلوهام بسلامتی بزرگ شدن ، شکر بابت همه نعمت های خوبی که به ما دادی