زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

شاهزاده قلبم

نذری بابایی و مامانی

1393/8/20 11:51
نویسنده : سمیه
131 بازدید
اشتراک گذاری

السلام علیک یا ابا عبدالله

ماه محرم امد ماه کشته شدن امام حسین و فرزندان و یارانش ، ماه غم ، ماه اندوه ، و ماه نذر بابایی ، روز قبل از تاسوعا ما ، عمه معصومه ، عمو حسام با زن عمو ، زن عمو رضا خونه مامان جون جمع شدیم و مشغول تدارک غذای ظهر تاسوعا شدیم ، شماها هم مشغول بازی با هستی و امیر محمد بودید حسابی سرگرم شدید اون شب مرغ ها رو سرخ کردیم و همه یکی دوتا مرغ رو خوردیم خیلی خوشمزه شده بود شب عزیز جون اومد و زهرا رو با خودش برد روز تاسوعا دیگ برنج رو آب گذاشتن و ساعتهای 9 بود که برنج رو دم دادن ، دو دیگ بزرگ شد ، غذا هم شوید لوبیا با مرغ بود خلاصه غذای امام حسین خیلی خوشمزه شده بود بعد از پخش کردن غذا ، همه دور هم جمع شده بودیم و عمه سهیلا ، عمو سجاد هم اومده بودن همه ناهار رو خوردن ، عزیز جون اومد و غذای امام حسین رو دادم که ببره امیر علی گریه کرد و گفت منم برم عزیز جون هم زهرا رو گذاشت امیر علی رو برد و عصر اون روز همه خونه عمو حسام رفتن تا نذری عمو حسام رو درست کنن آخه عموحسام ظهر عاشورا نذر داره ، بعد از رفتن همه ، ما و زن عمو رضا با عمه هاجر موندیم خونه مامان جون ،  یادم رفت شب عزیز جون امیر علی رو اورد چون می خواستن برن شاه چراغ ، اونجا کلی بازی کردید و ظهر عاشورا ، همراه مامان جون رفتیم داروالرحمه خیلی شلوغ بود چندتا دسته هم رد شدن و شماها سینه می زدید یک گهواره علی اصغر هم درست کرده بودن ، مامان جون شماها رو تو گهواره گذاشت بعدش تو راه خونه بودیم که یک جا مداحی می کردن ، گریه کردم و شماها اشکای منو پاک می کردید ، تعجب کرده بودید ، اومدیم خونه همه ناهار رو خوردیم و چون پارسال ظهر عاشورا سر زهرا شکست نذر کردم عصر هم نذری من که شعله زرد بود درست شد وهمه شب خوردیم و برای سلامتی همه بچه ها مخصوصا" بچه های خودم دعا کردم زهرا و امیر علی هم دیگ رو هم زدن

بچه ها جون این نذری ها برای سلامتی شماهاست امیداورم در پناه خدا باشید

آمین

پسندها (2)

نظرات (0)