واكسن 6 ماهگي
سلام غنچه هاي قلبم
اميرعلي عزيزم روز پنج شنبه 29/4/91 واكسن 6 ماهگيتو زدي خيلي درد داشتي مدام گريه مي كردي الهي من قربون زهراي عزيزم برم خيلي خواهر دلسوزي داري اون همش غصتو مي خورد انگاري كه با تو درد داشت وقتي تو گريه مي كردي اون با روروئك مي اومد پائين پاهات و باهات با زبون خردساليش حرف مي زد تو هم به اون مي خنديدي و جواب مي دادي الهي قربون جفتتون برم همه ما تعجب كرده بوديم قدرت خدا ، خلاصه دو روز تموم همه رو عاجز كردي ما خونه عزیز جون بوديم رو دست همه بودي ولي همش گريه مي كردي زهرا جونم خانمي شما هم روز دوشنبه مورخ 26/4/91 عزیزجون واكسنتو زده بود ولي خدا رو شكر شما اصلا" اذيت نشده بودي و درد كمي داشتي خلاصه امير علي جان خواهرت مدام ناراحت بود اصلا" اين دو روزي كه اونجا رفته بودم اصلا" نذاشتي كه خواهر گلتو بغل كنم ولي اميدوارم كه هر دو تون سالم باشين دلم براتون خيلي تنگ شده خيلي الهي قربون جفتتون برم يك روزي مي رسه كه همه دور هم باشيم