عاشق پدرتون هستم
با سلام به گلهای قشنگم
امروز می خوام از بابای مهربونتون بگم که چقد به فکر شماهاست دیشب من به خاطر کارهای خونه خیلی خسته بودم و شماها هم با بابایی مشغول بازی بودین بس که سر و صدا می کردین و دونبال هم می کردید من سرسام گرفته بودم به بابا گفتم تو رو خدا یکم یواشتر ، اصلا بشینید بازی کنید می دونید بابایی در جواب من چی گفت :
عزیزم ، الان بچه ها از این بازی خوششون میاد نه اون بازی که تو می خواهی پس تحمل کن
بعد دوباره مشغول بازی با شماها شد
عزیزان دلم ، بخدا حلالتون نمی کنم اگر روزی بخواهید به باباتون کوچکتر از گل بگید و یا بی احترامی بکنید چون واقعا" منو بابایی از هر لحاظی که فکر بکنید درحقتون کوتاهی نکردیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی