غيرت امير علي نسبت به مامانش
امير علي جان الهي من فداي اون تعصب قشنگت برم باورم نمي شه وقتي اون صحنه قشنگ جلو چشمم ظاهر مي شه همچين به خودم مي بالم كه گل پسري مثل تو دارم .
عزيزم ديشب خونه عمو حسام بوديم كه با زن عمو حسام ، هستي داشتيم بازي مي كرديم كه ناگهان منو زن عمو با هم شوخي كرديم و زن عمو رو پام مي زد و هلم مي داد كه ناگهان تو با گريه به طرف من اومدي اولش باورم نشد كه تو به خاطر اينكه زن عموت با من اينكار رو كرد تو گريه كردي اما زن عمو دوباره منو هل داد و تو مرد ماماني بلند شدي و با عصبانيت به زن عموت حرف مي زدي و دو دست كپل قشنگت رو بالاو پائين مي اوردي همه ما متعجب داشتيم تو رو نگاه مي كرديم ابروهاي قشنگتو تو هم كشيده بودي و با صداي بلند با زبون خودت حرف مي زدي الهي قربون اون تعصبت برم تازه ديشب متوجه شدم كه بعد از بابات يك پشتكار محكمي در زندگي پيدا كردم و اون تويي ، بعدش زن عمو هر كارت كرد بغلش نرفتي اون وقت زن عمو منو نازي كردي تا تو متوجه شدي كه با ماماني دوسته اون وقت وقتي گفت بيا رفتي پيشش ، امير علي جان اين صحنه رو هيچ وقت فراموش نمي كنم قربونت برم