زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

شاهزاده قلبم

رفتن به کلاس اول و اتمام یافتن ان

سلام به عزیزای دلم  چند روز مانده بود که اول مهر بیاد و شما وارد مرحله جدیدی از زندگیتون بشید منو بابایی همش دلهره داشتیم خیلی ذهنمون درگیر شماها بود اینکه بعد از تعطیلی مدرسه مجبور بودید وارد محل کار ما بشید و تا ساعت 4 بمونید تا ما تعطیل بشیم ، خستگی شماها ، و از همه مهمتر که خیلی فکرمو مشغول کرده بود درس خوندن شماها بود احساس می کردم کوه سنگینی روی شونه هام قرار گرفته ، نمی دونستم از پس این کار بر می یام یا نه ؟ هر وقت به این موضوعات فکر می کردم کم می اوردم ، و تنها چیزی که منو آروم می کرد یاد خدا بود که منو به چند سال پیش می برد که تنها خدا بود که توانایی بیشماری بهمون داد تا تونستیم شماها رو  بزرگ کنیم . و اینکه بعد از...
12 تير 1398

قدم نهادن در دبستان

سلام به عزیزانم  شرمنده هستم یک ماه بود که درگیر پیدا کردن رمز وبلاگم بودم فراموش کرده بودم خلاصه با کمک مدیریت محترم وبلاگ تونستم دوباره رمز عبورم پیدا کنم  بچه های عزیزم مهر 97 شما وارد دبستان شدید کلاس اول ، روز اول جشنی براتون برگزار کردن من همراه زهرا بودم و بابایی همراه امیرعلی ، خلاصه خیلی ذوقتون کردیم از زیر قران ردتون کردیم و با بهترین آرزوها ، این روزها حسابی مشغول یاد گرفتن هستید ، هر دو راضی هستید ، ولی امیرعلی ، روزهای اول خیلی اذیت شد تا تونست با هم کلاسیهاش ارتباط برقرار کنه نه اینکه بگم خجالت می کشید نه ، به خاطر اینکه بعضی از هم کلاسیهاش امیرعلی رو اذیت می کردن ولی امیرعلی با کمک ما تونست باهاشون کنار بیاد زه...
1 مهر 1397

جشن سبزه ها

سلام عزیزان دلم  دیروز آخرین جشن سبزه های شما در مهد کودک بود ساعت سه بعدازظهر در پارک آزادی سالن آزادی جشن برگزار شد . بابا هم خیلی دلش می خواست در جشن حضور داشته باشه ولی به خاطر حسابرسی آخر سال ، مجبور بود تا پایان شب در دانشکده بماند و کارهایش را انجام دهد وقتی بابایی برای شما توضیح داد شماها به من گفتید مامان ، به بابا اصرار نکن چون گناه داره باید کاراشو انجام بده  الهی قربون فهمتون برم خلاصه ما با عزیز جون قرار گذاشتیم و عزیز جون هم زحمت کشیدن و با ذوق اومدن  در انجام مراحل جشن ، که شماها مشغول شعر خوندن روی سن بودید و عزیز جون قربون صدقتون می رفت بابایی هم اومد من که حسابی خوشحال شدم و شماها هم با دیدن بابای...
20 اسفند 1396

تولد 6 سالگی

تولد ، تولد ، تولدتون مبارک  شش سال از زندگی شما عزیزانم می گذرد و امسال هم گرمای شما آرامش بخش زندگی منو بابایی هست عزیزانم امیدوارم همیشه سالم . شاد و خندان باشید  این هم اولین کیک تولدی هست که درست کردم اگر ظاهر خوبی نداشت ولی با عشق درست کردم  بعد از خوردن کیک به شهربازی رفتیم و حسابی به شما خوش گذشت و پس از خوردن شام ، همگی به خانه برگشتیم . ...
23 آذر 1396

پیش دبستانی

ورود شما به پیش دبستانی مبارک باد بله شما هم وارد پیش دبستانی شدید خیلی خوشحالیم از اینکه فرزندانمون بزرگ شدن و اونها رو به مرحله پیش دبستانی رسوندیم اولین مرحله آموزش ، اولین مرحله نوشتن و اولین نوآموز شدن الهی قربونتون برم با این لباسهای فرمتون که چقدر قشنگ شدید امیدوارم که همیشه سالم باشید و بتوانید در راه دانش قدمهای موفق تری بردارید به امید روزی که برای خودتان کسی باشید و ما را به آرزوهایمان برسانید آمین   ...
17 آبان 1396

6 مین نذری امام حسین (ع)

ششمین نذری هم برگزار شد شب تاسوعا همه دور هم جمع شدیم و برای برپایی نذرکمک کردیم هم زیارت عاشورا خواندیم و هم گریه کردیم خیلی خوب بود حال و هوای خاصی داشت عمه سهیلا هر سال زحمت می کشه به قول خودش که با خنده گفت ( همه کارها رو من انجام میدم ولی اسمی از من برده نمی شه  همش از سرآشپز تشکر می شه ) ولی من همین جا از عمه سهیلا بی نهایت تشکر می کنم که واقعا" زحمت می کشه امیدوارم که همه به حاجت های دلشون برسن شب عاشورا هم نذر من ادا شد امیدوارم عزیزای دلم همیشه سالم و سرحال باشن و هیچ وقت دچار حادثه ای نشن آمین یا امام حسین (ع) قربون اسمت برم که بچه هامو اول از خدا بعد از تو دا...
17 آبان 1396