زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده قلبم

گرفتن شيشه پستونك

1393/4/15 12:08
نویسنده : سمیه
166 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته هاي مهربون

يك خبر خيلي خوب مي خوام بهتون بدم براي ما خيلي عاليه ولي براي شما خيلي بده ، آخه شماها خيلي بهش وابسته بودين ازتون جداش نمي كردين هر جا مي رفتم استرس اونم داشتم كه مبادا گم نشه اما بالاخره ازتون جدا كردم منم نه عزيز جون ، اگه گفتين اون چي بود آره شيشه پستونكتون ، اينقدر دوسش داشتين كه شبها يك لحظه از دهنتون جداش نمي كردين همش سر پستونك روي زمين مي خورد كثيف مي شد

پنج شنبه رفتيم خونه عزيز جون ، شب با خاله سميرا ، عزيز جون با شما دوتا وروجك رفتيم بازار ، كلي گشتيم بعدش پارك رفتيم كلي بازي كردين ساعت 1 صبح اومديم خونه ، فرداش عزيز جون بهم گفت اي كاش اين شيشه ها رو ازشون بگيرين ، گفتم واي مامان نمي شه اخه اينا خيلي بهش وابسته هستن گفت من مي گيرم گفتم باشه خلاصه اومد موهاشو كمي چيد و به شيشه پستونكاتون قرار دارد و بعد با چسب دورشون پيچيد كه مبادا بيفته گذاشت روي اوپن ، شماها بعد از بازي كردن گفتيد ممي ، ممي منم بهتون دادم اونقدر بدتون اومد كه حتي نگاهشم به زور مي كرديد طرفش اصلا" نرفتيد تا شب ازش فرار مي كرديد تا اينكه موقع خوابتون رسيد ساعت 3 صبح امير علي بيدار شد اونقدر گريه كرد وقتي مي گفت ممي ، بهش مي گفتم ماماني ، ممي كثيفه مو روش هست اونم مي گفت اخه اما چون عادت داشت گريه مي كرد خلاصه يك ساعت طول كشيد تا تونستيم منو بابايي بخوابونيمش ، يك ربع بعد زهرا بيدار شد اونكه ديگه كوتاه نميومد تا اينكه شيشه رو دستش دادم گفته اخه مامان اخه گفتم اره ماماني اخه بندازش اونم انداخت يك ساعت بيدار بود تا خوابيد از بابايي همين جا تشكر مي كنم بابت اينكه با من بيدار موند و كمكم كرد اما ديشب خدا روشكر تا خود صبح راحت خوابيديد عزيز جون امروز زنگ زد و احوالتون رو پرسيد وقتي بهش گفتم خيلي خوشحال شد از اينكه ديگه شيشه نداريد و بعد از ماي بيبي اين دومين چيزي بود كه ازتون گرفتم راستي ديگه خودتون روي جيش و مدفوعتون مسلط شديد و كنترل داريد

خيلي خوشحالم از عزيز جونم ممنون هستم كه كمكمون كرد اميدوارم تمام مشكلاتش حل بشه

پسندها (1)

نظرات (1)

هنرمند
26 تیر 93 11:38
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است... بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...