زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

شاهزاده قلبم

بدون عنوان

1393/5/18 10:29
نویسنده : سمیه
160 بازدید
اشتراک گذاری

سلام كوچولوهاي مهربونم

توي اين مدت اگه نتونستم براتون چيزي بنويسم بخاطر اين بود كه شماها مريض احوال بودين ، حدود يك هفته اي هست كه حسابي مريض شدين طوري كه پنج روز ه كه لب به غذا نزدين گشنه مي شدين ولي نمي تونستين بخورين براتون مي گم كه چه اتفاقي افتاد

روز چهارشنبه شب هفته پيش 9/5/93 با خاله و دايي بابايي تصميم گرفتيم كه به ارسنجون بريم شب راه افتاديم ساعتهاي 1 شب بود كه رسيديم  روز پنج شنبه از صبح شماها كه بيدار شدين مشغول بازي با بچه ها شديد حسابي بهتون خوش گذشت ناهار ظهر هم تصميم گرفتيم بريم جنگل ، اونجا ناهار خورديم و شماها همراه با بچه هاي فاميل توي جوي آبي رفتين و كمي بازي كرديد ، بعد بابايي ماشينو شست تا اينكه شب شد يك جاي خوبي پيدا كرديم  دور تا دور درخت وسط هم آب بود خلاصه خيلي خوش گذشت شماها هم مشغول بازي بوديد  بعدشم كه آهنگ گذاشتن امير علي شروع به رخصيدن كرد و همه براش دست مي زدن وقتي امير علي اومد توي بغلم ديدم تب داره ترجيح دادم اون محفل رو ترك كنم و به خونه دايي بابايي بيام امير علي هنوز تب داشت پاهاشو شستم بهش آب دادم ولي تبش پائين نميومد به بابايي زنگ زدم گفتم براش شياف بخر ساعت 3 بود كه بابايي اومد شياف رو اورد برات گذاشتم اما تبت پائين نيومد تا خود صبح بيدار بوديم سحر بود كه خوابمون برد وقتي بيدار شديم تبت پائين اومده بود خلاصه صبح دوباره با بچه ها بازي كردين عصر اون روز دوباره تب شديد كردي بابايي هم نبود تصميم گرفتم به بيمارستان برم ، من و عمه سهيلا تو رو برديم  وقتي دكتر تو رو ديد برات آمپول نوشت با كلي داروي ديگه ، عمه سهيلا داروخونه رفت تا داروهاتو بگيره من با شما ها توي راهرو نشستيم و براتون شعر مي خوندم شماها هم دست مي زدين تا اينكه عمه اومد آمپول رو بهت تزريق كردن حسابي گريه كردي ني ني شكلك،زهرا هم مي گفت ماما امير علي آمپول زده ، تا شب تب شما پائين اومد ولي از فردا لب شما متورم شد طوري كه همه جاي لبت قاچ خورده بود و روي زبونت كلي دونه بود نمي تونستي چيزي بخوري ديگه از اون روز مريضي امير علي شروع شد تا دو روز بعد از اومدن از ارسنجون ، با بابايي برديمت پيش دكتر كريمي56.gif ، بهترين دكتره ، وقتي امير علي رو ديد گفت اين يك نوع ويروسه كه فقط به خاطر اون آمپولي بوده كه زدن ، نبايد همچين آمپولي رو  بهت مي زدن  ، خيلي اعصابمون داغون شد آخه تو دو روز بود كه حتي لب به آبم نمي زدي بعد از ديدن دكتر ، برات دارو نوشت يك مكمل ويتامين هم نوشت گفت تا چند روز ديگه هم نمي تونه غذا بخوره ولي اين مكمل رو بهش بده تا ويتامين بدنش پائين نياد ، بعدش هم گفت اين واگير داره حواستون به قل بعدي هم باشه ، و فقط آب كمپوت و هندونه بهش بديد ما هم تو راه كلي كمپوت خريديم تو هم هي مي گفتي بابا انگور ، بابايي هم برات انگور گرفت با كلي اشتياق اومديم خونه ، زهرا هم تا انگور ديد گفت انگور ، منم سريع انگور براتون شستمو اوردم ولي تا يكي از دونه هاي انگور رو برداشتين و گذاشتين توي دهنتون كلي گريه كرديد من تعجب كردم چرا زهرا گريه مي كنه ؟ آره متاسفانه زهرا هم به اين درد مبتلا شده بود بابا امير علي رو بغل كرد منم زهرا رو ، اما يك آن بابايي هراسون به طرفم اومد گفت واي امير علي از دهنش خون مياد ، منم تو رو گرفتمو دهنتو شستم بله ديگه حتي نمي تونستي آبم بخوري ،  فقط بستني مي خورديد تا اينكه عزيز جون تا امير علي رو ديد سريع لباس پوشيد گفت  مي برمش عطاري ، وقتي امير علي رو برد عطاري ، آقاهه بهش   اسفرزه  داد و گفته بود اين رو يك مقداري بريز توي دهنشون تا بيست دقيقه بعدشم هيچي نخورن ، عزيز جون وقتي اومد منم همچين كاري رو انجام دادم  تا فرداي اون روز خدارو شكر خيلي خوب شديد طوري كه ديگه بستني كلي مي خورديد تمام دونه هاي روي زبونتون از بين رفت كلي دعاي عزيز جون كرديم پنج شنبه شب هم گفتيد مامان غذا من هم سريع براتون تخم مرغ درست كردم واي باورم نمي شد كه همه تخم مرغ رو با ماست خورديد خيلي خدارو شكر كرديم بابايي خيلي خوشحال بود ديروز هم امير علي هم صبحانه و هم ناهار و هم شام خورد اما زهرا  فقط صبحانه و كمي ناهار خورد اما درعوض خيلي بستني خورد خدايا ازت ممنونم ازت سپاسگزارم خدايا تمام مريضي بچه هامون رو به ما بده حاضريم تمام دردها رو بكشيم اما اونا مريض نشن خدايا مواظب تمام بچه ها باش تا اونا مريض نشن ، تمام مريضها رو شفاي خير بده

آمين آمين

پسندها (3)

نظرات (2)

زندگی از آ...تا...ی
19 مرداد 93 11:19
به تازگی بخش مشاوره خانواده سایت زندگی از آ...تا...ی راه اندازی شده است. شما عزیران می توانید سوالات و مشکلات خانوادگی و زناشویی خود را در قسمت نظرات مطرح کنید تا توسط کارشناسان مشاوره سایت پاسخ داده شود.
مامان 3جوجه طلایی
2 مهر 93 9:27
سلام گام. انگور حساسیت زا هست هیچ وقت موقع مریضی نده من هنوزم نمی دهم .ولی خیلی روزای سخت و دردناکی برای یک بچه بوده خداراشکر که خوب شدن