زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

شاهزاده قلبم

بدون عنوان

1393/5/28 14:04
نویسنده : سمیه
132 بازدید
اشتراک گذاری

سلامو صد سلام به عزيزاي ماماني

ديشب جاي همگي سبز ، رفتيم سيد علاء الدين حسين ( همون آستونه خودمون )  خيلي باصفا بود وقتي وارد محوطه حرم شديم امير علي نگاه به گنبد كرد و گفت مامان الله بزوگه ، امير علي همراه باباشو عمو سجاد وارد قسمت مردونه شدن منو زهرا مامان جون و زن عمو زهره هم وارد قسمت زنونه شديم وقتي وارد صحن شديم زهرا همش نگاهش به سقف و اطراف بود همش مي گفت خيلي خوشكله : بخاطر آئينه كاري كه شده بود بچم چشم بر نمي داشت تا اينكه به خود ضريح نزديك شديم بعد از دعا كردن به زهرا گفتم مامان ببوس ، اونم ضريح رو بوسيد اين اولين بوسه ايي بود كه به ضريح زد خلاصه زهرا به محوطه رفت تا بازي كنه منم درب قسمت زنونه واستادم تا حواسم به زهرا باشه ناگهان از پيج اعلام كردن : پسر بچه ايي تقريبا" 2 ساله با لباس سبز رنگ پيدا شده از خانواده ش خواهشمنديم هر چه سريعتر به قسمت اطلاعات مراجعه نمايند

من كه حواسم به زهرا بود وقتي اين اطلاعيه رو شنيدم چون به اطلاعات نزديك بودم ناخودآگاه نگاهم به اطلاعات افتاد بله امير علي رو ديدم كه بغل خادمين حرم بود اونها هم دور تا دور امير علي جمع بودن وقتي همچين صحنه ايي رو ديدم به طرف امير علي رفتم  وقتي بهش رسيدم گفتم مامان ، تو اينجا چكار مي كني ؟

خادمين كه متوجه تعجب من شده بودن گفتن خانم مگه شما حواستون به كوچولوتون نيست يك ربعي هست كه اينجا بغل ماست

منم گفتم شرمنده : ما دو قلو داريم باباش امير علي رو همراه خودش برد منم زهرا دخترم رو

اونها هم كلي خنديدن بعد از گرفتن امير علي ، به زهره گفتم به باباش زنگ بزن بگو امير علي پيدا شده نگران نباشه : وقتي وارد محوطه شديم باباتو ديدم كه اصلا" نگران نبود بهش گفتم  امير علي رو پيدا كردم

با تعجب گفت مگه گم شده بود : من كه اونو وارد قسمت زنونه كردم چون شماها رو مي ديدم گفتم الان مياد پيش شما ،

منم گفتم نه پيش ما نبود

خلاصه به اين نتيجه رسيديم  تازماني كه دست بچه رو به دست طرف مقابل نداديم ول كن قضيه نباشيم 

پسندها (1)

نظرات (0)