بدون عنوان
سلامي به گرمي آفتاب سوزان
ديشب همه دور هم بوديم و امير علي و زهرا هم طبق معمول شيطوني مي كردن يك هم بازي ديگه هم بهشون اضاف شده بود اونم پسر عموشون ، بعد از كلي بازي ، امير علي گوشي عمه ش رو برداشت و دستكاري مي كرد امير محمد ( پسر عموش) و حديث ( دختر عمه ش) مي خواستن گوشي رو ازش بگيرن ولي امير علي نمي داد حديث و امير محمد هر دو طرف امير علي نشسته بودن و سعي مي كردن كه گوشي رو بگيرن تا اينكه امير علي يكدفعه گفت : گوبه ببرش و پشت سرش گذاشت ما كه شاهد اين جريان بوديم كلي خنديديم و ذوقش رو كرديم
فداتون بشم كه اينقد عاقل هستين
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی