زهرا و امیر علیزهرا و امیر علی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
از آغاز زندگیمون از آغاز زندگیمون ، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

شاهزاده قلبم

تعيين جنسيت

سلام عزيزان دلم امير علي و زهرا جان خوبين ؟ روز دوشنبه عصر 4/7/90 وقت دكتر داشتم از اونجايي كه توي اين ماه قرار شد جنسيت عزيزانم رو بگن همه منتظر بودن هم از خانواده پدري و هم از خانواده مادري . باباتون نذاشت كسي همراه ما به مطب بياد و خودش با وجود اينكه خيلي خسته بود همراه من اومد وقتي وارد اتاق دكتر شدم منو معاينه كرد و گفت كه كيسه آب شما ها از هم جدا هست و خدا رو شكر هر دو تون سالم هستين بند نافتون هم اصلا" بهم گره نخورده خلاصه من منتظر بودم كه جنسيت شماها رو بهم بگه خلاصه همه چي گفت تا رسيد به جنسيت همين كه مي خواست بگه موقع اذان مغرب بود و صداي الله اكبر بلند شد همونجا از خدا خواستم كه الان همون چيزي كه د لم مي خواد بهم بگه ك...
10 مهر 1390

بدون عنوان

خبر خبر خبر این دفعه خبره خیلی داغتره داغ داغ من سه هفته پیش تحت نظر دکتر قرار گرفتم توی این مدت خیلی کمر درد و پهلو درد داشتم و وقتی به دکتر گفتم اون گفت که این دردها رو باید ماههای 5 یا 6 بگیرم نه الان ، خلاصه بهم گفت که برم برای سونوگرافی وقتی روی تخت قرار گرفتم و دکتر چک کرد گفت که عزیزم شما صاحب دو قلو هستید وای باورم نمی شد بهش گفتم خانم دکتر تو رو خدا دوباره بررسی کنید و اون دوباره بررسی کرد و گفت صد در صد دو قلو هستند و باز با تائید گفت که دو قلو هستش خانم کتر خیلی خوشحال بود نمی دونم چرا ، علاوه بر خانم دکتر دو نفر دکتر دیگه هم داخل اتاق بودند اونا با صدای خانم دکتر سریع اومدند و گفتند که بزارید ما هم نگاه کنیم وقتی...
6 شهريور 1390

خواب

سلام نفسم نمی دونم اونجا بهت خوش می گذره یا نه ؟ البته عزیزم من از دیشب دیگه تمرین خواب رو انجام دادم خیلی سخت بود آخه این پهلو به اون پهلو شدن حتما" باید بشینی و بعد این طرف و اون طرف بشی ولی من هر بار که بلند شدم صلوات فرستادم و به خاطر تو تحمل می کنم مامانی این شب ها بابایی خوابش نمی بره نمی دونم تو فکر چی هست حتما" تو فکر تو وروجک . عزیزم دوست دارم قد ستاره های آسمون بای
16 تير 1390

خبر خوش

آهای، آهای،  خبر خبر ؟ نی نی دارم نی نی دارم بالاخره منم مامان شدم روز مبعث حضرت رسول اکرم (ص) از بی بی چک استفاده کردم جوابش مثبت شد سریع رفتم به دکتر نشون دادم اون بهم تبریک گفت وای دل تو دلم نبود تا اینکه به جوادم گفتم اون خوشحالیش رو خیلی نشون نداد گفت شاید اشتباه باشه تا اینکه دیروز ظهر جواب آزمایش خون رو گرفتم بله مثبت بود وای چقدر خوشحال شدم هم من و هم عزیزم و وقتی خبر قطعی رو بهش دادم حالا ما سه نفره شدیم یک خانواده سه نفره که نی نی مون بلاخره خدا رو راضی کرد تا پا به شکم مامانش بزاره خدا رو شکر خدا رو شکر خیلی خوشحالم امیدوارم که همه مامانهای منتظری یک روزی مثل من خوشحال بشن ما خبر رو سریع به خانواده ...
12 تير 1390

دیدار

سلام گلم دیروز صبح عزیزجون  به اداره اومد وای که چقدر از دیدنش خوشحال شدم انگار دنیا رو بهم دادن عزیزجون دلش برام خیلی تنگ شده بود تا از در اتاق داخل اومد منو توی بغلش گرفت و اشک در چشماش جمع شد و مدام منو می بوسید بعد با هم دوتایی به محوطه بیرون رفتیم محوطه اداره ما خیلی قشنگه پر از درخت و گلهای رنگارنگ بعد عزیزجون از من عکس گرفت هی بهم میگفت برو کنار این گل برو کنار اون گل تازه دیدم مادر بودن خیلی لذت بخش حتی با این که من بزرگ شدم و برای خودم تشکیل زندگی دادم ولی برای مامانم هنوز اون دختر کوچولوی شیطون هستم ماما جون خیلی دوست دارم امیدوارم همیشه زنده باشی راستی عزیزجون خیلی منتظر اومدنت هست ...
2 خرداد 1390